مامان هم مثل من عاشق نگه داشتن یادگاری ها و هر چیزی که نوستالژیک طور باشد است،هنوز هم اولین دفترِنقاشیم که وقتی پیش دبستانی بودم در آن نقاشی میکشیدم را نگه داشته،همینطور اولین کاردستی هایم،اولین دست خطم،کتاب های اول دبستان و.،این که میگویم اولین دفتر نقاشی واقعا اولین دفتر نقاشی هم نبود یعنی تا قبل از آن هم برایم دفترنقاشی زیاد خریده بودند اما من به دفترها هیچ اعتنایی نمیکردم و علاقه ی عجیبی به نشان دادن هُنرنمایی هایم روی دَر و دیوار اُتاق داشتم،اصلا از نظر من لذتی که در کشیدن نقاشی ها روی دیوار بود در کشیدنشان توی دفتر نبود! بعد هم طبیعیست که با واکنش های سهمگین مامان رو به رو میشدم:))اگر اشتباه نکنم این عکس (نقاشی) برمیگردد به پنج سالگیم یعنی سال ۸۴،حدود ۱۴ سال پیش،شه هم خودتان هستید! برخلاف اینکه به حیوانات علاقه ندارم و حامیشان هم نیستم اما نمیدانم چرا در اغلب نقاشی های دوران کودکیم گربه و خرگوش و موش و گوسفند و جوجه رنگی و .دیده میشود کلا هرچیزی به غیر از آدمیزاد!
درباره این سایت