و یاد گرفتم که دیگر هیچوقت به خودم هیچ قولی ندهم.یاد گرفتم که هیچوقت آرزویی نکنم و آرزویی نداشته باشم.یاد گرفتم که گاهی باید از چیزهایی که ترس ندارند ترسیدیاد گرفتم که بگذارم هر چیزی خودش اتفاق بیوفتد.
+آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد.کاش می آمد و از دور تماشا میکرد.
"عصمت بخارایی"
درباره این سایت