عادت میکنیم.به همه چیز عادت میکنیم،حتی به چیزهایی که یه روز ازشون متنفر بودیم،حتی به چیزهایی که هیچوقت فکرش رو هم نمیکردیم.حتی به چیزهایی که مطمعن بودیم اگه دیگه نداشته نباشیمشون زندگیمون تمومه،خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنیم عادت میکنیم.جوری که خودمون هم نمیفهمیم چطور تونستیم کنار بیایم و چطور برامون عادی شد،گذشت زمان ما رو غرق خودش میکنه و با همه چیز وفق میده حتی اگه نخوایم و مقابله کنیم،حتی اگه سخت باشه.! تنها چیزی که باقی میمونه یه بغض پنهانی،یه حسرتِ قدیمیِ خاک خورده لا به لای کاغذهایِ کتابِ زندگیمونه،که وقتی ورق میزنیم و میریم سراغ فصل هایی که گذشت یهو پیداش میکنیم و مثل دیدن یه نوستالژی یه پوزخندِ تلخ بهش میزنیم و ازش میگذریم،میفهمی؟؟پوزخند میزنیم.به همین راحتی از یه جایی به بعد به چیزهایی که نداشتنشون برامون خیلی سخت و سنگین بود پوزخند میزنیم :(
درباره این سایت